فکرم روی گزینه درست درگیره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پست با رمز همیشگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پست امروز

رمز پست قبل رو تغییر دادم دوستان

و همون رمز قبلی رو قرار دادم

برای تمام دوستانی که وبلاگ دارن رمز رو ارسال کرده بودم

نمیدونم چرا چند نفر به دستشون نرسیده

امروز خیلی درگیر بودم از صبح

ساعت نزدیک دو هست و من تازه دارم میرم خونه

برسم خونه سعی میکنم ی پست بنویسم

آخر هفته خوبی داشتیم

دختر عمو و شوهرش مهمون ما بودن ناهار و شام ما رفتیم خونه اونا

دوست دارم رفت و امد کردن با این زن و شوهر رو

اخلاق دختر عموم به من خیلی نزدیکه و حتی شوهرش میگفت چقدر شما شبیه هم هست اخلاقتون




روز پنجشنبه عصر مستر ساعت پنج رسید خونه ما

رفتیم خرید میوه داشتیم که انجام دادیم

میوه برای جمعه خریدیم که دختر عموم و همسرش خونه ما بودن

دختر عموم زنگ زد و گفت نه ناهار مزاحم نمی شیم که گفتم

عزیزم من الویه رو درست کردم و تو یخچاله و ی غذای حاضری دیگه این حرفارو نداره

که گفت باشه دستت در نکنه

از اونجا رفتیم سمت نظر

من یکم خرید داشتم

لباس تو خونگی چیزی پسند نکردم

لوازم آرایش خرید داشتم که انجام دادم

کرم پودر خریدم با خط چشم

رفتیم شیرینی فروشیو شیرینی خریدیم

خرید نسکافه داشتم که انجام دادم

ی ساک ورزشی میخواستم برای استخر که خریدم

ی ساک سفید بزرگ خیلی خوشگل خریدم

البته بهتر بود که رنگ های تیره برمیداشتم

چون تو رفت و امد استخر ساک روشن زود کثیف میشه

ولی دل و زدم به دریا و رنگ روشن رو خریدم

اومدیم خونه

کلی خرید داشتیم که باید می شستم و میذاشتم تو یخچال و مرتب و جا سازی می کردم

تو کابینت ها

روز پنجشنبه تمیز کاری خونه رو هم انجام داده بودم و باید حواسم به گردنم می بود

مامانم که بنده خدا رسید خونه رفت ی راست خوابید کمرش درد گرفته بود

کم کم میوه ها رو شستم

اول خیار و گوجه ها رو ریختم تو ظرف  و بعد کاهو ها رو شستم

بعد رفتم سراغ هلو شلیل و آلو ها

بعدش هم انگور ها رو شستم

مستر اومد کمکم کرد خربزه ها رو با طالبی ها شستم و گذاشتیم تو یخچال

کلی هم یخچال رو مرتب کردم و ظرف های اضافی رو آوردم بیرون

که بقیه چیزها جا بشن

برای سالاد اولیه بازم خیار شور و سس خریده بودم

اونا رو هم گذاشتم تو یخچال

راستش دیگه انقدر خسته بودم که حال نداشتم کارهای باقی مونده رو انجام بدم

باید ظرف بیرون میذاشتم برای ناهار فردا

و خونه هم یکم نظم و ترتیب میخواست

اومدم یکم دراز کشیدم

کف پام داشت از درد منفجر میشد

یکم حالم که جا اومد دیدم ساعت یازده شده

رفتم ی دوش گرفتم و مستر هم رفت خونشون

از حمام اومدم بیرون و خودم رو خشک کردم

و آماده خواب شدم ساعت دوازده بود

حالا مگه خوابم می برد

تا ساعت یک و نیم بیدار بودم

نمیدونم چرا!! صبحش هم زود بیدار شده بودم

بالاخره خوابم برد

صبحش با صدای زنگ خونه بیدار شدم

ساعت هشت بود و مستر پشت در

سنگک خریده بود برای صبحانه

صبحانه خوردیم و من وسایل شنا رو جمع کردم و گذاشتم تو ساک جدید

خدایی خیلی خوب بود

میدونستم دختر عموم به موقع میرسه

ساعت نه و نیم بود که زنگ زدن

نگو بنده خدا ها ده دقیقه زودتر رسیدن اما پشت در بودن و زنگ نزدن و گفتن شاید آماده نباشیم

با ماشین ما رفتیم

من و مادر و دختر عموم عقب نشستیم و شوهرش جلو

قبل ده رسیدیم استخر

دختر عموم تا حالا استخر سپاهان شهر نیومده بود

سریع رفت جلو که پول استخر رو حساب کنه

بهش گفتم عزیزم باید کارت اشتراک داشته باشی( الکی)

و من کارت دارم

خلاصه که پول خودم و مامان و دختر عمورو دادم

دختر عموم هم داشت هی می پرسید این کارت اشتراک چیه!!

که فهمید سرش کلاه گذاشتم

ما یک ساعت و نیمه سانس گرفتیم

رفتیم داخل و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت

استخر و اینجور جاهای تفریحی رو باید گروهی بری همیشه

کلی با دختر عمو حرف زدیم و خوش گذشت

خانوم عموم نتونسته بود بیاد اخه نوه اش (پسره پسر عموی بزرگم) خونش بود

مادرش دو هفته است رفته تهران و خانوم عموم بچش رو براش نگه میداره

پسرش فوتبال بازی میکنه و کلاس داشته و نرفته با مادرش

اینجور وقتاست که میگم خانواده ما مادر شوهر ها خیلی کارها برای عروسشون انجام میدن

و در مقابل واقعا جواب خوبی هاشون رو نمی گیرن

تا دوازه اونجا بودیم

از استرخ اومدیم بیرون دختر عموم میگفت باید کارت استخرت رو بدی من برم برات شارژ کنم

خلاصه که کلی بهش خندیم که این دیگه چه مدلشه بذار دفعه بعدی تو حساب کن

از اونجا اومدیم سمت اصفهان

رفتیم نون ساندویچی و دلستر خریدیم برای ناهار و اومدیم خونه

من برای همه شربت درست کردم

یادتونه گفتم دنبال ی دستور شربت تو نت هستم

دستور رو پیدا کردم

ولی اصلا جالب نبود همون روش خودم خوشمزه تره

شربت رو خوردن و همه خیلی دوست داشتن

کارهای سالاد رو هم کردم

این وسط موهام خیس بود کامل گفتم بذار کارهامو بکنم خیالم راحت بشه

بعد میرم برای خشک کردن موهام

سالاد کار زیادی نداشت در واقع کار اصلی رو روز قبلش انجام داده بودم

مستر برام داخل نون ها رو خالی کرد

سفره رو سریع انداختم

آخه همه خیلی گرسنه بودن

مخصوصا مستر و شوهر دختر خاله که هلاک بودن از خستگی

ناهار رو خوردیم و همه میگفتن وای چقدر چسبید بعد استخر

بعد ناهار خربزه اوردم که بخوریم

دیگه به صحبت کردن گذشت تایم با هم بودنمون

در هر موردی هم صحبت کردیم

میوه خوردیم

طالبی و بستنی اوردم خوردیم

و ساعت پنج بود که هر کی ی گوشه دراز کشید

بعدش که بیدار شدن نسکافه و چایی درست کردم

شیرینی هم داشتیم ساعت هفت بود که از خونه اومدیم بیرون

دختر عموم گفت بریم سمت شاهین شهر

که گفتم باشه

مستر و شوهر ش هم اهل اینکه نق بزنن نیستن

جایی بگیم بریم براشون خیلی فرق نمیکنه و میان

رفتیم شاهین شهر

تو راه که بودیم داداشم زنگ زد به گوشی مامان

از بین حرفاشون درست متوجه نمیشدم چی میگه داداشم

ولی حدس زدم که ی خبر هایی شده( الان طولانی میشه بخوام بنویسم)

رسیدیم  و اول رفتیم خونه دختر عموم که کفش ها و لباسش رو عوض کنه

ما پایین موندیم و اونا رفتن بالا

رفتیم سمت بازار چرخیدیم

من گردو تازه خریدم

با خرما

مامان اسکاچ و سیم خرید

جای اودیه دیدم که خریدم

دختر عمو لاک خرید با شلوارک تو خونگی

ی کم جلو تر بامیه خریدیم

اومدیم خونه

و دختر عمو و شوهرش خفت ما رو گرفته بودن که ی چیزی بیرون بخوریم

من خیلی غذا خوردن تو شاهین شهر رو دوست دارم

ولی واقعا جا نداشتم

عادت هم ندارم شب ها چیزی بخورم

گفتن بریم خونه ما

گفتم باشه به شرطی که شام چیزی نخوریم

اومدیم خونشون

راستش خونه رو اردیبهشت خریدن و ما نرسیده بودیم بریم برای منزل مبارکیشون

دیگه همون جا بیرون که بودیم از عابر صد تومن گرفتم و از ی شیرینی فروشی هم پاکت هدیه خریدم

اونا حواسشون نبود و مشغول خرید بودن

مستر تخمه دید و خرید و دیگه برگشتیم خونه

دختر عمو شربت درست کرد خوردیم

و دیدم شوهرش نیست

هر چی میگم کجا رفت دختر عمو میگفت الان میاد

هیچی دیگه رفته بود کباب خریده بود

من یکی که اصلا جا نداشتم

ی نصفه خوردم و مامان هم ی نصفه خورد

بقیه هم نفری ی سیخ خوردن

کلی کباب موند

دختر عمو کباب ها رو داد بیاریم با خودمون و گفت سهم شماست

حالا من اصلا خیلی وقته که دیگه هوس کباب نمی کنم

پاکت پول رو دادیم به دختر عموم که نگرفت و گفت باید ی بار از ناهار بیان

خونم و اون موقع کادو می گیرم

خفمون این دختر بخدا

یازده و نیم بود که از اونجا حرکت کردیم به سمت اصفهان

وسایل رو اوردم بالا و مستر هم رفت

هر چی نگاه کردم دیدم خرما ها نیستن

نمیدونم چه بلایی سرشون اومده

جایی جا گذاشتم یا اینکه رفته قاطی خرید های دختر عمو

اخه اونا هم خرما خریدن

تا الان که زنگ نزده بگه خرماهاتون اینجا جا مونده

به مستر هم گفتم ماشین رو نگاه کنه ببینه اونجا نیست

که البته تا الان حتما خراب شدن اگه تو ماشین مونده باشن








پست با رمز فقط برای دوستان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کارهای خونه

امروز کلی کار داشتم

باید خونه رو یکم مرتب می کردم

در اون حد نبود که بگم کسی بیاد کمک

تصمیم گرفتم خودم کم کم انجامش بدم

میز تلوزیون و مبل ها  و میز ها رو دستمال کشیدم

فقط مونده ی جارو برقی بکشم تو خونه

قراره فردا با دختر عموم بریم استخر

هنوز مشخ نیست همسرش هم میاد یا نه

دیروز پیام داد که مشخص نیست همسرم بیاد یا نه

و گفت خودم میام

خونشون شاهین شهره و فکر کنم سخت باشه روز جمعه بخواد خودش تنهایی بیاد تا

اصفهان

حسم میکنم همسرش رو راضی بکنه

که بیاد

گفت براش کار پیش اومده

صبح که بیدار شدیم با مامان فکر کردیم که فردا ناهار چی بخوریم

چون حدود یک از استخر برمیگردیم و باید ی چیزی آماده داشته باشیم

من پیشنهاد سالاد الویه دادم و مامان قبول کرد

سیب زمینی گذاشتم بپزه با تخم مرغ

خیار شور رنده کردم و کارای سالاد اولیه رو با مامان انجام دادیم

ی مقدارش رو خودمون برای ناهار خوردیم

و بقیش رو گذاشتم تو یخچال تا اماده بشه برای فردا

این مدل غذاهای سرد باید حتما تو یخچال بمونه

تا جا بیوفته

این از غذا و تمیز کاری خونه

فقط مونده ی جارو که باید بزنم

میخواستم به این خانوم پایینی که میاد برای کار بگم بیاد

ولی دیدم امروز اصلا از اون روزها نیست که حوصلش رو داشته باشم

میخواستم ی چیزی تعریف کنم اینجا ولی فکر میکنم بهتره تو ی پست رمزی بنویسم

هر چند ی پست کوتاه میشه ولی خب بهتره اینجا نوشته نشه

مستر امروز ساعت پنج میاد تا با هم بریم خرید

خرید میوه دارم

دلم لباس تو خونگی هم میخواد

چیزی ندیدم که دوست داشته باشم

برم ی دوش بگیرم و اماده بشم برای بیرون رفتن




خونه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ی پست با کلی کاکتوس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همین طوری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رتبه کنکور۹۶ + رتبه های برتر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شباهت داستان من و خالم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تونل زمان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ی روز کامل در سفر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ثبات شخصیت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرا به ما لواشک ندادی؟؟؟؟؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داشتن راننده شخصی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.